تو را که خانه نئین است، بازی نه این است.
سعدی
درست نمیدانم رفتن ن به ورزشگاههای فوتبال از چه زمانی تبدیل به مطالبه شد. باید احتمالاً از زمان رونق گرفتن شبکههای اجتماعی باشد، که قبل از آن، اگر هم زنی میخواست ورزشگاه برود و نمیتوانست، رسانهای برای رساندن مطالبهاش به دیگران نداشت. یادمان هست که آقای نژاد، در زمان ریاست جمهوریاش، دستور ورود ن به ورزشگاه را داد و پس از آنکه تعدادی از مراجع اعتراض کردند فتیلهی ماجرا پایین کشیده شد. پس از آن و تا همین اواخر، هر موقع از مقامات ورزشی در این رابطه سؤالی میشد، همان جملهی همیشگی را میگفتند: زیرساختهای لازم هنوز آماده نیست.» انگار که درست کردن چند چشمه سرویس بهداشتی و اختصاص دادن راهرویی به ن برای ورود و خروج، واقعاً کار سخت و زمانبری باشد. ماجرا ولی برای شیخ و شاب روشن بود: در این موضوع چشم مسئولان» ترسیده بود و خوف اینکه نکند دوباره فریاد وا اسلاما» از قم بلند شود نمیگذاشت زیرساختها» را فراهم کنند.
گذشت و گذشت تا اینکه رئیس فیفا عوض شد و رئیس جدید خیلی جدی پیگیر این مسئله شد. چند باری به رئیس فدراسیون فوتبال و حتی رئیس جمهور ایران نامه نوشت و چون دید از طرف ایرانی جماعت اعتنایی نمیبیند، شروع به تهدید کرد که اگر ن را راه ندهید فوتبالتان را تحدید میکنیم. هنوز آقای اینفانتینو—رئیس فیفا—جارو را بلند نکرده بود که گربهی داستان خودش را جمع و جور کرد و در اوّلین بازی ملّی، جمعی از پیش انتخاب شده از ن را وارد ورزشگاه کرد. عدهای خوشحال که بالاخره مقاومتها نتیجه داد و راه باز شد، ولی از بازی بعدی باز آش و کاسه همان آش و کاسهی سابق بود. پیش از آنکه فریادی بخواهد از قم بلند شود، در همان تهران، دادستان کشور—که علیالقاعده کارش این است که حق مردم را از پایمالکنندگانش بگیرد—دادی زد و تهدید کرد که اگر این حرمت شکنی» ادامه پیدا کند با مسببانش برخورد میکنیم.» دوباره مسئولان» امر سر جایشان نشستند.
هنوز چند هفتهای از این ماجرا نگذشته بود که از قضا دری به تخته خورد و یک تیم باشگاهی از ایران به فینال لیگ قهرمانان آسیا رسید و بازی برگشت فینال باید در ورزشگاه آزادی برگزار میشد. کنفدراسیون فوتبال آسیا شرایطی را برای میزبانی ایران گذاشته بود –که از جمله ورود ن بود—و تهدید کرده بود که اگر ایران شرایط میزبانی را برقرار نکند، بازی را در یک کشور ثالث برگزار خواهد کرد. این بار از ترس ایافسی، زیرساختهایی» که سالها قرار بود فراهم شود و نمیشد، در عرض دو-سه هفته آماده شد. بازی با حضور تعداد بیشتری زن—که اینبار بعضی از آنها انتخابی نبودند—برگزار شد و این بار نه فریادی از قم بلند شد و نه دادی از دادستان. هرچند، باز هم رؤسای کراواتی فیفا و ایافسی که از ورزشگاه خارج شدند، در ورود ن هم پشت سرشان بسته شد.
داستان ادامه دارد. باید نشست و تماشا کرد که آخر این و پلیس بازی چه میشود، ولی تا همینجای قصّه دو موضوع عذابآور وجود دارد. یکی اینکه سالها قبلتر از تهدیدهای فیفا و ایافسی، از طرف ن ایرانی برای گرفتن حق ورود به ورزشگاه سروصداها شده بود، کمپینها تشکیل شده بود، قولهای انتخاباتی داده و گرفته شده بود ولی عملاً هیچ اتفاقی نیفتاد تا آنکه یک نهاد بینالمللی وارد گود شد، و شد آنچه شد. این از آن جهت بد است که این پیام روشن را از حاکمیت به مردم میدهد که تا زمانی که مستقلاً برای گرفتن حقی—خواه فیالواقع مشروع باشد یا نامشروع—اقدام کنید، و حتی اگر برای رسیدن به آن خودتان را جرواجر کنید، لبیکی از طرف حکومت نخواهد آمد. ولی اگر به دامن یک نهاد خارجی آویزان شوید شانس بالایی برای موفقیت دارید. حکومتی که با مردمش اینچنین رفتار میکند، عزت نفس ملّی و استقلالطلبی از مردمش میتواند بخواهد؟
دوم اینکه اگر واقعاً دلیل غیر مجاز بودن ورود ن به ورزشگاهها فقهی بوده و اگر نظام این کشور بر اساس فقه اداره میشود، این چه فقهی است که وارد شدن ن تا دیروز حرام بوده، امروز حلال میشود و دوباره فردا حرام میشود؟ این چه کشوری است که همهی اصول اسلامی و زیربناهای فقاهتیاش با همان یک پِخِ فیفا و ایافسی فرو میریزد؟
ای کاش این تناقضها، پوستین وارونه پوشیها و سرنا از سر گشاد زدنها به همین
داستانِ کوچک مختصر میشد. ای کاش یکیدرمیان زدن به نعل و میخ، رفتار روزمرهی حکومت
منتسب به پیامبر اسلام نبود. ای کاش حاکمان ما، بدون رودربایستی، شهریار ماکیاولی
را از آستینشان بیرون میآوردند و قرآن و نهجالبلاغه را برای مؤمنان واقعی
وامیگذاشتند.
دیدیم به دنبال هوا و هوس شیخ
هر لحظه فرامین خدا در نوسان است.»
چه سخت کردهاید مسلمان ماندن در دوران جمهوری اسلامی را!
درباره این سایت